اتاق مه

اتاق مه

دیوارهای اتاقم یادآور خاطرات زیادیست . هم خوب هم بد...
با آن بزرگ شده ام...
و حالا دوست دارم اینجا هم اتاقی داشته باشم تا علاوه بر ثبت خاطرات گذشته و حالم، بعضی روزمرگی ها، دیده ها و ذهنیاتی که در جریان نسبتا آرام و بعضاً متلاطم زندگی ام رخ می دهد را ماندگار کنم...


میم.خ

۲۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

چرا مادرا وقت عروسی که میشه می گن این همــــــــــه لباس داری همونا رو بپوش... یکم که  غر می زنی می گن اصن فلان جا که کسی تو رو ندید اینجام کسی نمی بینت اصلاً خبری نیست و ... !

خب مادر من لباس نمی خری... نخر! دیگه چرا اینجوری می زنی تو روحیه حساس ما! کی گفته با این طول و عرض و ارتفاعی که من دارم، کسی نمی بینتم؟؟؟ مگه میشـــــــــه؟؟؟ اصلاً ما دوس داریم ببیننمون! چرا اینجوری می گی آخــــه؟! حالا نه اینکه همه زندگیمون خلاصه بشه تو قر و فر و دغدغه های این چنینی! خیر! ولی آدم که هستیم!

خودم می دونم ناراحتیم از دستت به جا نیستا چون اینجوری تو خیلی بیشتر از من باید ازم ناراحت باشی... ولی... :(

+آیکون دختری که نمی دونه چهار عدد عروسی را کجای دلش بگذارد!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۳۳
میم.خ

امروز وقتی داشتم ورقه های مربوط به انتخاب واحدا و ... دانشگاه رو زیر و رو می کردم تا یه چیزیو پیدا کنم... یه دفه یاد 2 سال پیش افتادم... تو یکی از انتخاب واحدا یکی از بچه های شهرستان دیگه دیر رسیده بود و از طرفی مدیر گروه هم وقت محدودی رو برای امضای برگه ی پیش انتخاب واحد گذاشته بود... خلاصه اینکه این بنده خدا نرسیده بود و از طرفی آموزش نهایتاً تا همون روز برگه ها رو می خواست...

اینجا بود که من طبق یک عمل انسان دوستانه امضای بسیار سختِ مدیر گروهمون رو جعل کردم!  ولی خداییش کارم حرف نداشت! بازم درخواست بود ولی این یکی چون واقعاً شرایطش سخت بود اینکار. براش انجام دادم.

حالا مسئله اینجاس که آیا من مرتکب خطا شدم؟ باید استغفار کنم؟؟؟  ولی من که حق کسیو ضایع نکردم... اینقدر که این آموزش و مدیر گروها اعصاب مارو به هم ریختن پس چی میشه؟؟؟ 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۵۰
میم.خ

من کلاً از این اصطلاح زیاد استفاده می کنم... (البته برای صمیمیا)

امروز تو یه سایتی انگلیسیشو دیدم برام جالب بود :

نیشِت رو ببند!

     Wipe that grin of your face (informal)

smile

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۱۱
میم.خ

به یاد داشته باش که من هرگز تو را رها نخواهم کرد

" هنگامی که دشواری ها و آزمون ها چونان دیوارهای زندان به چشم می آیند، من آن اندک کاری را که می توانم انجام می دهم و باقی را به تو می سپارم"      اف.دبلیو.فیبر

روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم؛ شغلم را، دوستانم را، مذهبم را، زندگی ام را! به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت کنم.

به او گفتم: آیا می توانی دلیلی برای ادامه ی زندگی برایم بیاوری؟

و جواب او مرا شگفت زده کرد. او گفت: " آیا سرخس و بامبو را می بینی؟ "

پاسخ دادم "بلی." فرمود : " هنگامی که درخت بامبو و سرخس را آفریدم، به خوبی از آن ها مراقبت کردم. به آن ها نور و غذای کافی دادم. دیر زمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا گرفت، اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع امید نکردم. در دویم سال سرخس ها بیشتر رشد کردند و زیبایی خیره کننده ای به زمین بخشیدند، اما همچنان از بامبوها خبری نبود. من بامبوها را رها نکردم. در سال های سوم و چهارم نیز بامیوها رشد نکردند. اما من باز از آن ها قطع امید نکردم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۵۶
میم.خ

" زندگی یک هدیه است که باید از آن لذت برد."   چارلی چاپلین

* به یاد داشته باش که عشق های سترگ و دستاوردهای عظیم، به خطر کردن ها و ریسک های بزرگ محتاج اند.

* به این سه میم همواره عمل کن : محبت و احترام به خود، محبت به همگان و مسئولیت پذیری در برابر کارهایی که کرده ای.

* به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه می جویی، گاه اقبالی بزرگ است.

* اگر می خواهی قواعد بازی را تغییر بدهی، نخست آن قواعد را بیاموز.

* به خاطر یم مشاجره ی کوچک، ارتباطی بزرگ را از دست نده.

* وقتی دانستی خطایی مرتکب شده ای، گام هایی را برای جبران آن خطا بردار.

*چشمان خود را نسبت به تغییرات بگشا، اما ارزش های خود را به سادگی در برابر آن ها فرومگذار.

* به خاطر داشته باش که گاه سکوت بهترین پاسخ است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۲۳
میم.خ

سلام...

هرکی منو می خونه...

آیا شما هم در باز کردن بعضی بلاگ دوستان مشکل دارید...؟

من که فقط می تونم تعدادی محدودی از بلاگ ها رو اونم به مدد اینترنت اکسپلورر باز کنم. بازم این اکسپلورر!!!

شایدم فقط این مشکل منه؟؟؟ از دیروز این بساط برپاس...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۲۴
میم.خ

خوشا آلاشت و هوای بی مثالش 

خداوندا نگهدار زِ سرمایش

آلاشت

تعطیلات خوبی بود...

هرچند بی دقتی کرده و بدون ضد آفتاب حضور بهم رساندیم 

پوستمان قرمز و سوخته گردید

امااااا شدیداً هوای خنکش می ارزید به گرمای این روزها...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۱۰
میم.خ

یه پسر چه جذابیتی در استفاده از لوازم آرایش، برداشتن و رنگ کردن ابروها و ... می بینه؟

مگه جز اینه که از نظر یه دختر اصیل این ظاهر اصلا جذاب نیست؟

مگه جز اینه که هم دختر و هم پسر دوس دارن توجه پسر و دخترای دیگه رو جلب کنن؟ 

ولی آخه این نوع جلب توجه بیشتر منفیه تا مثبت... 

مثل این که یه دختر با تمام ظرافت هاش مثل مردها صداشو کلفت کنه، با لحنی مردونه حرف بزنه، مثل مردا راه بره و لباس بپوشه...

اینم بیشتر جلب توجه منفی داره تا مثبت.... یعنی مردای کمی هستن که همچین ظاهری از یک زن رو دوس داشته باشن...

اصلا چه اصراریه که اینا می خوان جای همدیگه رو بگیرن...

مورد داشتیم با کلی دقت هم باورمون نمیشد طرف مرد(مرررررررررررررد!!!) باشه!

اگه هر کی قلمرو خودشو بشناسه و بشینه سر جاش این همه پیچیدگی تو دنیامون بوجود نمیاد... اگه احترام به شخصیت خود و اندکی وجدان بیدار در وجود هر آدمی باشه می تونیم راحت تر کنار هم زندگی کنیم... 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۳۳
میم.خ

تنهایی

لباس نوئی ست

که از بهار پیش

به هوای آمدنت

توی کُمُد

دست نخورده مانده...

بهار

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۴۱
میم.خ

طرف زن داره...

زندگی داره...

کارخونه داره...

از زن و بچه رضایت داره...

باز هزار تا دوس.دختر 17-18 ساله داره...

یکیم هست...

شوهر محترم و پولدار داره...

مهندس و خوشتیپه...

از همه مهم تر دوسش داره و قدرشو می دونه...

اون وقت طرف دوس.پسر داره...

اونم با پنهون کردن ازدواجش از دوستاش!

اصلاً این دوتا باید به پست هم می خوردن که حداقل دوتا دیگه رو بدبخت نکنن!

چرا اونا که باید به هم برسن نمی رسن اون وقت آدمای اشتباهی این قدر زیاد به هم می رسن...

شایدم از اول اشتباهی نبودن...

+عصاب خورده!!!!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۱۹
میم.خ