اتاق مه

اتاق مه

دیوارهای اتاقم یادآور خاطرات زیادیست . هم خوب هم بد...
با آن بزرگ شده ام...
و حالا دوست دارم اینجا هم اتاقی داشته باشم تا علاوه بر ثبت خاطرات گذشته و حالم، بعضی روزمرگی ها، دیده ها و ذهنیاتی که در جریان نسبتا آرام و بعضاً متلاطم زندگی ام رخ می دهد را ماندگار کنم...


میم.خ

۴ مطلب با موضوع «الهی نامه» ثبت شده است

الهی! اَرَت بشناسم، حیران کنی! 

وَرَت نشناسم، ویران کنی! 

وَر قصد تو کنم، بر من تاوان کنی!

وَر بازگردم، بی قرار کنی!

درمانم در تو! هیچ ندانم که چون کنی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۰۴
میم.خ

الهی! از زبانِ محبت خاموش است، حالش همه زبان است!

وَر جان در سرِ دوستی کرد،

شاید که دوست، او را به جای جان است!

غرق شده، آب نبیند،

که گرفتار آن است.

و به روز، چراغ نیفروزند،

که روز خود چراغِ جهان است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۰۱
میم.خ

من چه دانستم که این دود آتش داغ است!

من پنداشتم که هرجا که آتشی است، چراغ است!

من چه دانستم که در دوستی کشته را گناه است!

و قاضی، خصم را پناه است.

من چه دانستم که حیرت به وصال تو طریق است!

و تو را او بیش جوید که در تو غریق است...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۳۴
میم.خ

الهی! مشرب می شناسم، اما وا خوردن نمیارم.

دل تشنه و در آرزوی قطره یی می زارم.

سقّایه مرا سیری نکند، من در طلب دریایم.

برهزار چشمه و جوی گذر کردم،

تا بو که دریا دریابم!

در آتش عشق، غریقی دیدی؟ من چنانم!

در دریا تشنه یی دیدی؟ من، آنم!

راست به متحیّری مانم که در بیابانم،

فریادم رس که از دست بی دلی به فغانم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۳۰
میم.خ