-یه لیوان از تو اون کابینته بردار.
-خب.
-پرتش کن زمین.
-خب.
-شکست؟
-آره.
-حالا ازش عذر خواهی کن.
-ببخشید لیوان منظوری نداشتم.
-دوباره درست شد؟
-نه
-متوجه میشی؟ ...
-یه لیوان از تو اون کابینته بردار.
-خب.
-پرتش کن زمین.
-خب.
-شکست؟
-آره.
-حالا ازش عذر خواهی کن.
-ببخشید لیوان منظوری نداشتم.
-دوباره درست شد؟
-نه
-متوجه میشی؟ ...
کدام مردی هست که مرد باشد و از راه رفتن زنش پی به خیلی چیزها نبرد؟!!
کلیدر، جلد پنجم، محمود دولت آبادی
قهرمان زندگی من ، کسی ست که لابلای شلوغی های روزمره ذهنش، گمم نمی کند و به بهانه ترافیک پر ازدحام زندگی، مرا انتهای کوچه بن بست جا نمی گذارد...
قهرمان زندگی من جسارت راستگو بودن به چشمانم را بلدست و برای فرار از ندیدن دروغ هایش به سایه ها پناه نمی برد...
قهرمان زندگی من در پی احتمال داشتن فرصت های بهتر، مرا میان بود و نبودش محک نمی زند...
او کاشف منست
نه برهم زننده ام
و من، تا کنون کسی را نیافته ام که توانا به کشف و نواختن قطعه وجودم و شنیدنش باشد
از اینرو قهرمان زندگیم
خودم بوده ام و هستم.
لیلا هژیر
گرفتاری این دنیا در این است که نادان از کار خود اطمینان دارد و دانا از کار خود مطمئن نیست!
-برتراند راسل-
نظر شما چیه؟
آدم گاهی آنقدر تنها می شود
و با خودش حرف می زند که تبدیل می شود به دو نفر
"پاتریک دوویت"
همیشه اینو دوس داشتم :
بار الها...
از کوی تو بیرون نشود
پای خیالم
نکند فرق به حالم...
چه برانی
چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی...
نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که برانی...
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد...
نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی... چه نخواهی...
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی...