به یاد داشته باش که...
به یاد داشته باش که من هرگز تو را رها نخواهم کرد
" هنگامی که دشواری ها و آزمون ها چونان دیوارهای زندان به چشم می آیند، من آن اندک کاری را که می توانم انجام می دهم و باقی را به تو می سپارم" اف.دبلیو.فیبر
روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم؛ شغلم را، دوستانم را، مذهبم را، زندگی ام را! به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت کنم.
به او گفتم: آیا می توانی دلیلی برای ادامه ی زندگی برایم بیاوری؟
و جواب او مرا شگفت زده کرد. او گفت: " آیا سرخس و بامبو را می بینی؟ "
پاسخ دادم "بلی." فرمود : " هنگامی که درخت بامبو و سرخس را آفریدم، به خوبی از آن ها مراقبت کردم. به آن ها نور و غذای کافی دادم. دیر زمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا گرفت، اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع امید نکردم. در دویم سال سرخس ها بیشتر رشد کردند و زیبایی خیره کننده ای به زمین بخشیدند، اما همچنان از بامبوها خبری نبود. من بامبوها را رها نکردم. در سال های سوم و چهارم نیز بامیوها رشد نکردند. اما من باز از آن ها قطع امید نکردم...
در سال پنجم جوانه ی کوچکی از بامبو نمایان شد. در مقایسه با سرخس، کوچک و کوتاه بود، اما با گذشت شش ماه ارتفاع آن به بیش از 100 فوت رسید. پنج سال طول کشیده بود تا ریشه های بامبو به اندازه کافی قوی شوند. ریشه هایی که بامبو را قوی می ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نیاز داشت فراهم می کردند."
خداوند در ادامه فرمود :
" آیا می دانی تمامی این سال ها که تو درگیر مبارزه با سختی ها و مشکلات بودی، در واقع ریشه هایت را مستحکم می ساختی. من در تمامی این مدت تو را رها نکردم، همان گونه که بامبوها را رها نکردم. هرگز خودت را با دیگران مقایسه نکن. بامبو سرخس دو گیاه متفاوتند، اما هر دو به زیبایی جنگل کمک می کنند. زمان تو نیز فرا خواهد رسید، تو نیز رشد می کنی و قد می کشی!"
بعد از من پرسید : " بامبو چقدر رشد می کند؟ " گفتم : " هر چه قدر که بتواند." گفت : " تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی هر اندازه که بتوانی. به یاد داشته با که من تو را هرگز رها نخواهم کرد، پس هرگز نا امید نشو."