چـــــــــــــــــند هفته پیاپی بیکاری...
بعد اونوقت یــــــــــــــه دفعه ای!
3عذاب وجدان میگیری اگه درس نخونده بری آزمون بدی
3خانواده قصد گشت و گذار می کنن
3دوستان درخواست دورهمی و دید و بازدید می فرستن
3تو معذوریت انجام کاری قرار میگیری که خوصلشو نداری، در نتیجه دلخوری طرف مقابل عایدت میشه
3معلم طراحیت پیشنهاد اردوی تفریحی میده
3یکیم هست که باید مدلش بشی و از قضا چندباریم باید بیاد روت تمرین کنه
3یه رمان جدید به پستت می خوره و بدجوری جذبت می کنه
اینجاست که دلت می خواد همشونو بریزی دور... بشینی روی تختت کتاب شعر مورد علاقتو بخونی و به هیچی فکر نکنی!
گاهی پشیمون میشم از قضاوت نادرستم در گذشته و این مربوط به وقتیه که عکس العملی غیر از اونکه فکرشُ می کردم پیش میاد... اما خوب یکم که می گذره باز یادم می ره :(( باز می شم همونکه در مورد بعضی چیزا جنبه ی خوبشو نمی بینه...
یکم که فکر می کنم میبینم هم نمی تونم و هم می تونم به خودم حق بدم... (با توجه به چیزایی که دیدم... شنیدم... گذروندم...) بعدش شدیداً گیج می شم و شدیداً پیدا کردن حق و برقراری عدالت توو ذهنم پررنگ میشه... آخرشم هرچی دل بگه باز همونو تکرار می کنم و این می شه که این چرخه ادامه داره و همچنان خود درگیری مشاهده می شه... :(( خلاصه یه جورایی شده درد مضمن و ادامه دار که حل کردنش سخته...
منــــ و تــــو، گذشتهـــ... امروز... و فردایــــــ خود را مدیونــــ پیوند عمیــــق روحمانــــ هستیمــــ...
همانـــــ که در اوج دل مشغولیــــــ ها و گرفتاریـــــ ها...
به اندازه ای خودشــــ را به این طرف و آن طرف می زند تا بفهماند...
به ما بفهماند... دلشـــــ تنگ است... تنگِ یار دیرینه اش... همان که با وجود تمــــام سختیــــ ها و فاصله ها، بازهم بیــــــ تاب پرواز به سویش است...
بیـــــــ تاب رسیدن و آرمیدن بر بالینشـــــ...
چای داغی برای خودم ریختم...
خیره به فنجان و در انتظار محو شدن بخارهای سپیدِ روییده در قله ی آن...
ناگهان لبخندی از جنس نور چشمانم را نوازش داد...
لبخندی از نور در دل تاریک ترین ساعات شب...
لبخندی از جنس خوب امید... در دل ناامیدترین روزهای ماه...
ناامید از...
و من در آن جلوه ای از امید و بخشندگی را دیدم... لمس کردم... نه با سرانگشتانم بلکه با قلبم... روحم...
خیلی خوب دانستم پیامش را...
بخند عزیز من... بخند...
پیش از آنکه چنین خنده ی عمیقی را از یاد ببری...
پیش از آنکه...
93/5/6
مسمومیت، اسهال و استفراغ، و کلاً بیماری هایی از این دست، خـــــــــر است!