اتاق مه

اتاق مه

دیوارهای اتاقم یادآور خاطرات زیادیست . هم خوب هم بد...
با آن بزرگ شده ام...
و حالا دوست دارم اینجا هم اتاقی داشته باشم تا علاوه بر ثبت خاطرات گذشته و حالم، بعضی روزمرگی ها، دیده ها و ذهنیاتی که در جریان نسبتا آرام و بعضاً متلاطم زندگی ام رخ می دهد را ماندگار کنم...


میم.خ

۲۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

پنجره-4

93/5/15

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۰
میم.خ

چـــــــــــــــــند هفته پیاپی بیکاری...

بعد اونوقت یــــــــــــــه دفعه ای! 

3عذاب وجدان میگیری اگه درس نخونده بری آزمون بدی

3خانواده قصد گشت و گذار می کنن

3دوستان درخواست دورهمی و دید و بازدید می فرستن

3تو معذوریت انجام کاری قرار میگیری که خوصلشو نداری، در نتیجه دلخوری طرف مقابل عایدت میشه

3معلم طراحیت پیشنهاد اردوی تفریحی میده

3یکیم هست که باید مدلش بشی و از قضا چندباریم باید بیاد روت تمرین کنه

3یه رمان جدید به پستت  می خوره و بدجوری جذبت می کنه

اینجاست که دلت می خواد همشونو بریزی دور... بشینی روی تختت کتاب شعر مورد علاقتو بخونی و به هیچی فکر نکنی!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۴۴
میم.خ

نیـــــستی که بریزمت روی عمیق ترین زخمم،

نیـــــستی که نَمیـــرم،

نیـــــستی...

ازین همه زخم های خالی نه،

ازین همه که نیـــــستی،

مُــردم...

"کامران رسول زاده"

تنهایی و...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۱۷
میم.خ
یکی از سختی های زندگی! تطبیق دادن ساعت بدن بعد از ماه رمضونه... ساعت ۹صبح بلند میشم فکر می کنم دیر خوابیدم بازم باید بخوابم! یکی نیست بگه نه! بیدار باش خواب بسه!
چون با خواب زیاد صبح واقعا بهترین ساعات روز از دست میره و کلی کسلی جاشو می گیره! الانم من در همین حالت مذخرف کسلی تشریف دارم و با وجود انبوهی از کارها، بسیار ریلکس در حال گشت و گذار در فضای اینترتی و شبکه های اجتماعی هستم! به خصوص که شب گذشته هم نقش زیادی در این رخوت داره...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۳۰
میم.خ

آرام دل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۰۲
میم.خ

گاهی پشیمون میشم از قضاوت نادرستم در گذشته و این مربوط به وقتیه که عکس العملی غیر از اونکه فکرشُ می کردم پیش میاد... اما خوب یکم که می گذره باز یادم می ره :(( باز می شم همونکه در مورد بعضی چیزا جنبه ی خوبشو نمی بینه...

یکم که فکر می کنم میبینم هم نمی تونم و هم می تونم به خودم حق بدم... (با توجه به چیزایی که دیدم... شنیدم... گذروندم...)  بعدش شدیداً گیج می شم و شدیداً پیدا کردن حق و برقراری عدالت توو ذهنم پررنگ میشه... آخرشم هرچی دل بگه باز همونو تکرار می کنم و این می شه که این چرخه ادامه داره و همچنان خود درگیری مشاهده می شه... :(( خلاصه یه جورایی شده درد مضمن و ادامه دار که حل کردنش سخته...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۳۳
میم.خ

منــــ و تــــو، گذشتهـــ... امروز... و فردایــــــ خود را مدیونــــ پیوند عمیــــق روحمانــــ هستیمــــ...

همانـــــ که در اوج دل مشغولیــــــ ها و گرفتاریـــــ ها...

به اندازه ای خودشــــ را به این طرف و آن طرف می زند تا بفهماند... 

به ما بفهماند... دلشـــــ تنگ است... تنگِ یار دیرینه اش... همان که با وجود تمــــام سختیــــ ها و فاصله ها، بازهم بیــــــ تاب پرواز به سویش است...

بیـــــــ تاب رسیدن و آرمیدن بر بالینشـــــ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۲۲
میم.خ

چای داغی برای خودم ریختم...

خیره به فنجان و در انتظار محو شدن بخارهای سپیدِ روییده در قله ی آن...

ناگهان لبخندی از جنس نور چشمانم را نوازش داد...

لبخندی از نور در دل تاریک ترین ساعات شب...

لبخندی از جنس خوب امید... در دل ناامیدترین روزهای ماه...

ناامید از...

و من در آن جلوه ای از امید و بخشندگی را دیدم... لمس کردم... نه با سرانگشتانم بلکه با قلبم... روحم...

خیلی خوب دانستم پیامش را...

بخند عزیز من... بخند...

پیش از آنکه چنین خنده ی عمیقی را از یاد ببری...

پیش از آنکه...

93/5/6 

لبخند چای

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۴۶
میم.خ

تصویر گویاست... بغلی

خطم چطوره ؟ خجول

شعر حافظ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۳۰
میم.خ

مسمومیت، اسهال و استفراغ، و کلاً بیماری هایی از این دست، خـــــــــر است!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۵۰
میم.خ