اتاق مه

اتاق مه

دیوارهای اتاقم یادآور خاطرات زیادیست . هم خوب هم بد...
با آن بزرگ شده ام...
و حالا دوست دارم اینجا هم اتاقی داشته باشم تا علاوه بر ثبت خاطرات گذشته و حالم، بعضی روزمرگی ها، دیده ها و ذهنیاتی که در جریان نسبتا آرام و بعضاً متلاطم زندگی ام رخ می دهد را ماندگار کنم...


میم.خ

۶۹ مطلب با موضوع «روزانه ها» ثبت شده است

خوشا آلاشت و هوای بی مثالش 

خداوندا نگهدار زِ سرمایش

آلاشت

تعطیلات خوبی بود...

هرچند بی دقتی کرده و بدون ضد آفتاب حضور بهم رساندیم 

پوستمان قرمز و سوخته گردید

امااااا شدیداً هوای خنکش می ارزید به گرمای این روزها...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۱۰
میم.خ

یه پسر چه جذابیتی در استفاده از لوازم آرایش، برداشتن و رنگ کردن ابروها و ... می بینه؟

مگه جز اینه که از نظر یه دختر اصیل این ظاهر اصلا جذاب نیست؟

مگه جز اینه که هم دختر و هم پسر دوس دارن توجه پسر و دخترای دیگه رو جلب کنن؟ 

ولی آخه این نوع جلب توجه بیشتر منفیه تا مثبت... 

مثل این که یه دختر با تمام ظرافت هاش مثل مردها صداشو کلفت کنه، با لحنی مردونه حرف بزنه، مثل مردا راه بره و لباس بپوشه...

اینم بیشتر جلب توجه منفی داره تا مثبت.... یعنی مردای کمی هستن که همچین ظاهری از یک زن رو دوس داشته باشن...

اصلا چه اصراریه که اینا می خوان جای همدیگه رو بگیرن...

مورد داشتیم با کلی دقت هم باورمون نمیشد طرف مرد(مرررررررررررررد!!!) باشه!

اگه هر کی قلمرو خودشو بشناسه و بشینه سر جاش این همه پیچیدگی تو دنیامون بوجود نمیاد... اگه احترام به شخصیت خود و اندکی وجدان بیدار در وجود هر آدمی باشه می تونیم راحت تر کنار هم زندگی کنیم... 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۳۳
میم.خ

طرف زن داره...

زندگی داره...

کارخونه داره...

از زن و بچه رضایت داره...

باز هزار تا دوس.دختر 17-18 ساله داره...

یکیم هست...

شوهر محترم و پولدار داره...

مهندس و خوشتیپه...

از همه مهم تر دوسش داره و قدرشو می دونه...

اون وقت طرف دوس.پسر داره...

اونم با پنهون کردن ازدواجش از دوستاش!

اصلاً این دوتا باید به پست هم می خوردن که حداقل دوتا دیگه رو بدبخت نکنن!

چرا اونا که باید به هم برسن نمی رسن اون وقت آدمای اشتباهی این قدر زیاد به هم می رسن...

شایدم از اول اشتباهی نبودن...

+عصاب خورده!!!!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۱۹
میم.خ

چـــــــــــــــــند هفته پیاپی بیکاری...

بعد اونوقت یــــــــــــــه دفعه ای! 

3عذاب وجدان میگیری اگه درس نخونده بری آزمون بدی

3خانواده قصد گشت و گذار می کنن

3دوستان درخواست دورهمی و دید و بازدید می فرستن

3تو معذوریت انجام کاری قرار میگیری که خوصلشو نداری، در نتیجه دلخوری طرف مقابل عایدت میشه

3معلم طراحیت پیشنهاد اردوی تفریحی میده

3یکیم هست که باید مدلش بشی و از قضا چندباریم باید بیاد روت تمرین کنه

3یه رمان جدید به پستت  می خوره و بدجوری جذبت می کنه

اینجاست که دلت می خواد همشونو بریزی دور... بشینی روی تختت کتاب شعر مورد علاقتو بخونی و به هیچی فکر نکنی!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۴۴
میم.خ
یکی از سختی های زندگی! تطبیق دادن ساعت بدن بعد از ماه رمضونه... ساعت ۹صبح بلند میشم فکر می کنم دیر خوابیدم بازم باید بخوابم! یکی نیست بگه نه! بیدار باش خواب بسه!
چون با خواب زیاد صبح واقعا بهترین ساعات روز از دست میره و کلی کسلی جاشو می گیره! الانم من در همین حالت مذخرف کسلی تشریف دارم و با وجود انبوهی از کارها، بسیار ریلکس در حال گشت و گذار در فضای اینترتی و شبکه های اجتماعی هستم! به خصوص که شب گذشته هم نقش زیادی در این رخوت داره...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۳۰
میم.خ

گاهی پشیمون میشم از قضاوت نادرستم در گذشته و این مربوط به وقتیه که عکس العملی غیر از اونکه فکرشُ می کردم پیش میاد... اما خوب یکم که می گذره باز یادم می ره :(( باز می شم همونکه در مورد بعضی چیزا جنبه ی خوبشو نمی بینه...

یکم که فکر می کنم میبینم هم نمی تونم و هم می تونم به خودم حق بدم... (با توجه به چیزایی که دیدم... شنیدم... گذروندم...)  بعدش شدیداً گیج می شم و شدیداً پیدا کردن حق و برقراری عدالت توو ذهنم پررنگ میشه... آخرشم هرچی دل بگه باز همونو تکرار می کنم و این می شه که این چرخه ادامه داره و همچنان خود درگیری مشاهده می شه... :(( خلاصه یه جورایی شده درد مضمن و ادامه دار که حل کردنش سخته...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۳۳
میم.خ

مسمومیت، اسهال و استفراغ، و کلاً بیماری هایی از این دست، خـــــــــر است!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۵۰
میم.خ

به نظر شما حقوق بشر الان کیلویی چند شده؟ با وضع مالیه ما می تونیم از اون بی خاصیتا یه چند کیلوییشو برای یه ملتی بخریم؟

آخه کدوم آدمی بچه 3-4 ساله ای رو به بهانه های ابلهانه زیر رگبار گلوله می گیره...؟ آخه این کدوم دین و آیینه که به شما میگه باید بکشید و از خوردن خون این آدما سیراب بشید؟ 

خیلی گشتم که یه عکس خوب بذارم... ولی واقعا انقدر این فاجعه عمیقه که حتی بعضی عکس هارو نمیشه طاقت آورد و بیش از چند ثانیه نگاهشون کرد...

 چرا چشم جهان و حتی بعضی از هموطن های خودمون به این نسل کشی بسته شده...؟ اونهایی که دم به دم دنبال اعتراض برای حقوق خود هستن، میبینن کشته شدن این طفل معصوم ها رو؟ میبینن فاجعه ای بزرگتر از خیلی از مشکلات خودشون تو دنیا داره رخ می ده ولی بزرگان چشم بستن؟ بعد از همین بزرگان توقع کمک و نجات خودشون رو دارن؟ کجای کارید که اینها به هیشکی رحم نمیکنن...

نمیخوام عکسی از فجایع به بار اومده بذارم چون مطمئناً انسان آگاهی نیست که تا الان ندیده باشه... به امید روزی که دنیا پاک شه از این خودخواهان...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۱۴
میم.خ

واقعا امان از این شبکه های اجتماعیـــــــــــ !

عجیب وقت گیرند...

و صد البته غیر ضروری... اما...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۳ ، ۰۴:۵۱
میم.خ

خنده انقدر که از این استتوس دوستم خندیدم، دلم می خواد اینجا هم ثبتش کنم.... دمِ دستم باشه هر چند وقت درمیون بخونم بخندم  :

الان بچه شیش ماهه تخت دو نفره داره،

واسش موزیک لایت میذارن با نور کم تا بخوابه،

اونوقت زمان ما میذاشتنمون رو پاهاشون به حالت *سانترفیوژ*!

انقد تکونمون میدادن تا پلاسمای خونمون جدا بشه بریم تو کمااااااا

خوشحالی زیاد

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۳ ، ۰۱:۲۲
میم.خ