اتاق مه

اتاق مه

دیوارهای اتاقم یادآور خاطرات زیادیست . هم خوب هم بد...
با آن بزرگ شده ام...
و حالا دوست دارم اینجا هم اتاقی داشته باشم تا علاوه بر ثبت خاطرات گذشته و حالم، بعضی روزمرگی ها، دیده ها و ذهنیاتی که در جریان نسبتا آرام و بعضاً متلاطم زندگی ام رخ می دهد را ماندگار کنم...


میم.خ

انسان

جمعه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۲۳ ق.ظ

یه وقتایی هست... بعد از اینکه حرفتو زدی... با خودت می گی نکنه من دارم اشتباه فکر می کنم؟ ولی طبق منطق و عقل خودت اون کاری که کردی و اون حرفی که زدی درسته... اما یه چیزی جلوتو می گیره که به خودت اعتماد کامل نداشته باشی... نمی دونم این ناشی از اینه که من یه انسانم و در مقابل خدا قرار دارم و اگر قرار بود کامل و بی عیب باشم و درست و غلط همه چیز رو بدونم دیگه اسمم انسان نمی شد و بنابراین هرکاری هم که بکنم نباید انتظار داشته باشم 100% از درست یا غلط بودنش آگاه باشم... یا اینکه مشکل از خودمه و به نظراتم ایمان کامل ندارم و این شک به وجود میاد.... ولی هر چی که هست... خدا خودش می دونه که همیشه خواستم عادلانه رفتار کنم و این سخته... یعنی ممکنه جایی از ایمانی که به نظرات و عقاید و منطقم دارم از پایه و ریشه غلط باشه...؟ نه... نمی دونم... اصلا از کجا باید بفهمم...؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۳۰
میم.خ

نظرات  (۳)

۳۰ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۲۸ محمدرضا فلاح تفتی
"شیعه بریده شده از آتش"
پاسخ:
نمی دونم... نمی تونم باور کنم... 
۳۱ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۱۴ مهتـــــــــا
سلام عزیزم
وب زیبایی داری
دوست داشتی بگو همو بلینکیم.
پاسخ:
ممنون، با اجازه من قبلا لینکت کردم شما هم اگه دوس داشته باشی... :)
 سلام

یادمان باشد...

وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم..

در برابرش مسئولیم...

در برابر اشکهایش

شکستن غرورش

لحظه های شکستن درتنهایی ولحظه های بیقراریش..........

و اگر یادمان برود....

در جایی دیگر سرنوشت یادمان خواهد آورد...

واین بار خود ما, فراموش خواهیم شد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی