اتاق مه

اتاق مه

دیوارهای اتاقم یادآور خاطرات زیادیست . هم خوب هم بد...
با آن بزرگ شده ام...
و حالا دوست دارم اینجا هم اتاقی داشته باشم تا علاوه بر ثبت خاطرات گذشته و حالم، بعضی روزمرگی ها، دیده ها و ذهنیاتی که در جریان نسبتا آرام و بعضاً متلاطم زندگی ام رخ می دهد را ماندگار کنم...


میم.خ

سال های دور...

چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۴۴ ب.ظ

اون زمونا که ما کم سن و سال بودیم و محصل دوره ابتدایی... زنگ مدرسه که زده میشد... پرواز می کردیم به سمت خونه هامون... بعدش هم، بازی بود و بازی... مشقامونم می نوشتیم ولی خودمون به تنهایی... مامان باباها خیلی درگیر ما نبودن...

اما الان از اول ابتدایی باید حرص بخوری که بچه درسشو بخونه، مشقُ تمریناشو حل کنه، کتاب کار تابستونشو کامل کنه... تازه بچه های قدیم درسشون خیلی بهتر بود و این از ورودی های سال به سال دانشگاه ها و وضعیت درسیشون کاملاً پیداست...

اینجاست که باید طنز آمیز گفت : واقعاً داریم به کجا میریم؟؟؟؟

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۰۴
میم.خ

نظرات  (۱)

۱۰ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۵۲ محمود بنائی
واقعا من هم به همین فکر میکنم این نسل بی قید و بند و بی خیال الان دقیقا به کجا میره؟
بعد میگم برخیز و بر خود ماتمی گیر :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی