اتاق مه

اتاق مه

دیوارهای اتاقم یادآور خاطرات زیادیست . هم خوب هم بد...
با آن بزرگ شده ام...
و حالا دوست دارم اینجا هم اتاقی داشته باشم تا علاوه بر ثبت خاطرات گذشته و حالم، بعضی روزمرگی ها، دیده ها و ذهنیاتی که در جریان نسبتا آرام و بعضاً متلاطم زندگی ام رخ می دهد را ماندگار کنم...


میم.خ

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سرخس» ثبت شده است

به یاد داشته باش که من هرگز تو را رها نخواهم کرد

" هنگامی که دشواری ها و آزمون ها چونان دیوارهای زندان به چشم می آیند، من آن اندک کاری را که می توانم انجام می دهم و باقی را به تو می سپارم"      اف.دبلیو.فیبر

روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم؛ شغلم را، دوستانم را، مذهبم را، زندگی ام را! به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت کنم.

به او گفتم: آیا می توانی دلیلی برای ادامه ی زندگی برایم بیاوری؟

و جواب او مرا شگفت زده کرد. او گفت: " آیا سرخس و بامبو را می بینی؟ "

پاسخ دادم "بلی." فرمود : " هنگامی که درخت بامبو و سرخس را آفریدم، به خوبی از آن ها مراقبت کردم. به آن ها نور و غذای کافی دادم. دیر زمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا گرفت، اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع امید نکردم. در دویم سال سرخس ها بیشتر رشد کردند و زیبایی خیره کننده ای به زمین بخشیدند، اما همچنان از بامبوها خبری نبود. من بامبوها را رها نکردم. در سال های سوم و چهارم نیز بامیوها رشد نکردند. اما من باز از آن ها قطع امید نکردم...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۵۶
میم.خ