اتاق مه

اتاق مه

دیوارهای اتاقم یادآور خاطرات زیادیست . هم خوب هم بد...
با آن بزرگ شده ام...
و حالا دوست دارم اینجا هم اتاقی داشته باشم تا علاوه بر ثبت خاطرات گذشته و حالم، بعضی روزمرگی ها، دیده ها و ذهنیاتی که در جریان نسبتا آرام و بعضاً متلاطم زندگی ام رخ می دهد را ماندگار کنم...


میم.خ

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خانه» ثبت شده است

همیشه اینو دوس داشتم :

بار الها...

از کوی تو بیرون نشود

پای خیالم

نکند فرق به حالم...

چه برانی

چه بخوانی

چه به اوجم برسانی

چه به خاکم بکشانی...

نه من آنم که برنجم

نه تو آنی که برانی...

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم

نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی

در اگر باز نگردد...

نروم باز به جایی

پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی

کس به غیر از تو نخواهم

چه بخواهی... چه نخواهی...

باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۸:۰۰
میم.خ